برماند های برساخته!

جناب ناصر پور پیرار در مجموعه کتب و وبلاگهای خود هرچند راه افراط پیشه کرده اند اما این افراط در برابر افراط شوونیست ها و پان فارسیسم ها نه تنها لازم بلکه ضروری نیز می نماید.
من مسئله ناسیونالیستی و نژادی را در حال حاضر طرح نمی کنم . که هرچند خود در جای خود مهم و از سویی مسئله پیش پا افتاده ای است .
لیکن توجه داشته باشید که محمد علی فروغی و نوچه های فرهیخته اش با تاریخ ساختگی و یا حد اقل با بازسازی خود خواسته برماند های تاریخی قریب به یک قرن با چماق ایران باستان بر تشیع و اسلام تاخته اند.
من نظریات پور پیرار را به شکلی که مطرح می نمایند نمی پذیرم منتها حضور چنین تفکری را برای شکستن بت تاریخ 2500 ساله برخی از اصحاب و رجال امری مبارک می شمارم. چون براستی این حضرات نه تنها قومیت ها و زبان های دیگر را به دیده تحقیر می نگرند بلکه در ستایش تا حد پرستش ایران باستان، نیاکان و خان و مان 1400 ساله خود را پس از انقراظ ساسانیان لگد کوب می کنند. خوب لابد پورپیرار چماق درخوری است برای چماق بدستانی که سال هاست به دست این حضرات بر گرده اسلام و تشیع بلند شده است. بگذریم از مسئله ناسیونالیستی که براستی که چه جفا ها که بر قومیت ها نرفته است.
می خواهم بگویم از تحریف تاریخی قاطبه شوونیست ها و پان فارسیست ها از تحریف تاریخی پوپیرار نباید چندان شگفت زده بود. شاید این یک انتقام تاریخی از تحریف و بلوف تاریخی این حضرات باشد. به هر صورت شاید با این تقدیر تاریخی موازنه تاریخی بر قرار گردد.
اما در خصوص جناب پور پیرار و ایران باستان پرستان همان طور که گفتم هردو به نوعی ساخته و پرداخته دست های پنهانی است که نسبت به آن نمی توان بدگمان نبود. هم بر پور پیرار که به نفی تاریخ و واقعیت می پردازد و هم جبهه مقابل او که به چیدمان تاریخی فروغی یهودی زاده تکیه زده تا بر ایران 1400 ساله بتازند.
ایراد نظریه هردو گروه به نفی واقعیت تاریخی منجر می شود. در واقع این سئوال پیش می آید : آیا واقعیت آنچیزی است که مورخ نگاشته است. و تاریخ مولود مورخ است؟ ایا مورخ با تفسير و تأويل امور واقع تاريخ را تقرير ميكند؟
به نظر می رسد ادعای پور پیرار بر این نظریه استوار است. لیکن در این صورت واقعیت چه وجهی از حقیقت را خواهد داشت؟ چگونه می توان واقعیت تاریخی را از دست ساخت مورخ مصون داشت؟ آیا دیگر می توان به واقعیت به عنوان یک تجربه واقعی متکی بود؟ این در واقع سلاخی واقعیت به پای ذهنیت شکاک و مسموم از یک واقعیت تاریخی خواهد بود. این نهایت نهلیسم و آنارشیسم تاریخی و یکی از گمراه کننده ترین تجربه تاریخی خواهد بود . آنهم به نام زدودن ابهام از واقعیت تاریخی.
پور پیرار بیش از این که توانسته باشد ابهام تاریخی و بدگمانی تاریخی را برطرف نماید دو صد چندان ابهام و بدگمانی نسبت به واقعیت تاریخی افزوده است.
جالب این است که اگر تاریخ مولود مورخ است ، مورخ نیز به عصر خود تعلق دارد و مورخ پيش از اينكه شروع به نگارش كند، خود محصول تاريخ است.
در این صورت واقعیت تاریخی دوچندان در پرده ابهام فرو می رود به طوری که دیگر هرگز نمی توان به هیچ سند تاریخی اتکا نمود. تاریخ مولود مورخ می شود و مورخ نیز خود مولود زمان خود و عصر خود و تاریخ خود می باشد.
تاریخی که پرداخته مورخ است و مورخی که ساخته و پرداخته تاریخ ساخته و پرداخته مورخ . گمان نمی کنم از این دور و تسلسل بتوان راهی به کور سوی حقیقت گشود.
افراط و تفریط این حضرات نتیجه ای غیر از این نخواهد داشت.
سخن دراز نمی کنم ... باز هم بگذار بگذریم
مسعود رضوی


