قرائت و قراعت
امروز بر همة كرات و كهكشانها «قرائت» حاكم است. ميدانيم كه اگر كسي حروف و كلمات را به صورت مرتب به طوري در كنار هم قرار دهد كه ميان حروف هر كلمه و همچنين كلمات هر جمله رابطهاي باشد كه به آنها وحدت بخشيده و مجموع آنها را به صورت كلمه يا جملة با معنايي دربياورد و همين طور اگر جملهها را با رعايت هماهنگي و رابطه معنوي مرتب نمايد، به كاري كه او انجام داده است، قرائت گفته ميشود.
اما اگر وي بدون آنكه رابطه و هماهنگي لازم براي يك معنا را مراعات كند، حروفي را رديف نموده و كلماتي بسازد و يا به همين ترتيب كلماتي را پشت سر هم قرار دهد، به اين كار او قرائت گفته نميشود.
به عنوان مثال اگر شخصي بگويد «به نام خداوند جان آفرين ـ حكيم سخن در زبان آفرين» اين شعر را قرائت كرده است زيرا هر كلمه آن سازمان لازم را داشته و مجموع جملات آن نيز از هماهنگي لازم براي بيان معناي مورد نظر برخوردار است.
اكنون اگر حروف كلمات اين شعر را به هم ريخته و بدون رعايت هماهنگي و سازمان جملهها و كلمات، آنها را به زبان بياوريم، تقريباً چنين صورتي پيدا خواهد كرد:
الف) بدون رعايت سازمان و هماهنگي ميان جملهها: حكيم سخن در زبان آفرين ـ به نام خداوند جان آفرين.
ب) بدون رعايت سازمان و هماهنگي حروف در كلمات: نيز فاناج دنداواداخ مانب ـ نير فانا بزرد نخس مكيح.
البته باز هم يك نظامي در حروف و كلمات بالا باقي مانده است. زيرا آنها را دقيقاً از آخر شعر به ترتيب چيدهايم. اگر اين نظام هم نباشد بيشتر بهم ميخورد.
اين كار ما كه بهم ريختن سازمان شعر بود، قرائت نبوده، بلكه «قراعت» است.
قراعت يعني: متلاشي و داغون نمودن سازمان و هماهنگي مجموعة منظم و هماهنگ. چنانكه قرائت يعني: هماهنگ كردن و تحت سازمان درآوردن چيزهاي متعدّد و مختلف.
بنايي كه به صورت هماهنگ آجرها را كنار هم ميچيند، قارء است و دارد قرائت ميكند. همچنين مهندسي كه بر اساس محاسبة دقيق و منظم نهالها را سازمان داده و ميكارد، يا بافندة قالي كه گرهها را كنار هم و هماهنگ، تحت نظم معيني رديف ميكند، قرائت ميكند همين طور نقاش، حسابدار شركت، سازندة موتور و... و... اگر همان ساختماني كه بنا ساخته است، به وسيله مواد منفجره ويران و متلاشي شود، كاري كه انجام شده است، قراعت است. همچنين اگر كسي آن باغ را ويران يا قالي بافته شده را دريده و متلاشي نمايد و يا موتور منظم را داغون كند، قراعت كرده است.
كرات و كهكشانها امروز تحت سازمان قرائت هستند و كار ميكنند. اين سازمان و نظم و هماهنگي و قرائت روزي دچار قراعت خواهد شد: القارعه ما القارعه:[1] آن داغون كننده، چيست آن داغون كننده. و ما ادريك ماالقارعه:[2] و چه چيز ميفهماند به تو كه چيست آن قارعه. ـ يعني با كدام بيان و كدامين الفاظ اين اعجوبة جهان را بيان كنم و شرح دهم. بشر براي اداي اين مسأله لفظ و كلمه و جمله ندارد.[3]
قارعه قانوني از قوانين هستي است، هنگامي كه محتواي آسمان اول، يعني «ارض» به حالتي رسيد كه مانند زردآلوي رسيده شد،[4] هم بايد از درخت بيافتد و هم پلاسيده شود، و ديگر مثل سابق نميتواند به درخت متّصل مانده و تر و تازه باشد. همچنين نميتواند سيستمي را كه در پيكرش وجود داشت حفظ كند. سازمان اندامش بهم خواهد خورد.
ارض بر سر مركز جهان خراب و از پوستهاش جدا خواهد شد، همانند محتواي هندوانه لهيده ميشود و از پوست جدا شده[5] و در درون آن تلمب، تولمب ميخورد.[6] باز هم دنياي بزرگي است از گاز، مواد مذاب، انرژي. از نو غوغاي امواج بزرگ گاز، امواج خشمگين و آشفتة مواد مذاب و جريان شديد انرژيها است كه طوفاني به پا كردهاند. طوفاني كه «ما ادريك» چيست آن طوفان.
همان طور كه خدا لطيف است و كارها و ساختههاي لطيف مانند نواهاي موسيقي، عطر، گلبرگ زيبا، ريزه كاري اتم، دمسازي مولكول، آهنگ شگفتانگيز حيات، مهر و محبت و... و... همه كار او هستند، خداوند عظيم نيز هست و كارهاي عظيم دارد. انفجار عظيم، نبأ عظيم، ساختن آسمان عظيم و اين طوفان عظيم همه از كارهاي او هستند. فسبحان الله القادر المبدعُ المُبداء المُنشيء الخالق، و هو ربّ العالمين الرحمن الرحيم، الودود الرّئوف، مدبر السموات و الأَرض و مدبّرها.
او به همة مخلوقاتش لطف دارد. به آسمانها و ارض، به كهكشانها و منظومهها، به خورشيد و زمين و به انسان. او همة آفريدههايش را دوست دارد. تنها از آنها ميخواهد كه خلاف قوانين و فرمولهاي هستي عمل نكنند. و همة كاينات به اين خواسته او عمل ميكنند و از قوانين تكوين تجاوز نميكنند و چون به انسان اراده داده، در مقابل آن يك سري قوانين تشريعي هم داده است. و قانون شكني در اين زمينه را نيز دوست ندارد. زيرا قوانين تشريع برگرداني از قوانين تكوين است. و اخلال در آن دقيقاً همانند اخلال در فرمولهاي سيستم هماهنگ جهان است.[7]
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. سوره قارعه، آيههاي 1 و 2 در آينده بطور مكرر به اين آيهها و سوره بر خواهيم گشت.
[2]. آيه سوم از همان سوره.
[3]. عبارت «و ما ادريك» در قرآن، در سيزده موضع آمده است. كه ده مورد آن مربوط به قيامت و معاد است.
1): الحاقه و ما ادريك ما الحاقه ـ آيههاي اول سوره حاقه.
2): ساصليه سقر و ما ادريك ما سقر ـ آيه 27 سوره مدثر.
3): و ما ادريك ما يوم الفصل ـ آيه 14 سوره مرسلات.
4): و ما ادريك ما يوم الدين ـ آيه 17 سورة انفطار.
5): ثم ما ادريك ما يوم الدين ـ آيه 18 سوره انفطار.
6): و ما ا دريك ما سجين ـ آيه 8 سوره مطففين.
7): و ما ادريك ما القارعه ـ آيه 3 سوره قارعه.
8): فامّه هاويه و ما ادريك ماهيه ـ آيه 10 سوره قارعه.
9): و ما ادريك ما الحطمة ـ آيه 5 سوره همزه.
10): و ما ادريك ما عليّون ـ آيه 19 سوره مطففين.
و سه مورد ديگر عبارت است از:
1): و ما ادريك ما الطارق ـ آيه 2 سوره طارق.
2): و ما ادريك ما العقبة ـ آيه 12 سوره بلد.
3): و ما ادريك ما ليلة القدر ـ آيه 2 سوره قدر.
قرآن هنگامي اين لفظ را به كار ميبرد كه استثنائي و شگفت انگيز و «ناشناخته» و عظيم بودن چيزي را، برساند. حادثه، واقعه و پديدهاي كه بشر نه آن را ديده و نه مانندش را مشاهده كرده، براي بشر قابل فهم نيست. و بشر براي آن، لفظي درست نكرده است. در چنين جاهائي ميفرمايد «و ما ادريك». يعني با چه بياني بگويم و با كدام كلماتي شرح دهم. البته ما معتقديم كه پيامبر (ص) هم توان دريافت اينگونه مطالب را داشته و هم به آنها علم دارد. مراد از حرف «ك» شخص پيامبر نيست. بلكه «انسان» است: يعني اي انسان با كدام لفظ و بيان، اين موضوع را برايت شرح دهم.
بعضي جاها پشت سر «ما ادريك» توضيحاتي آمده ليكن بصورت كلي و ميان كلمات. ظاهراً حكمت اساسي در اين عبارت توجه دادن مخاطب است كه توقعش را كم كند و بداند كه بعضي چيزها را نخواهد فهميد.
[4]. كرات، منظومهها و كهكشانها و فضا در يك سيستم واحد با سازمان واحد، بكار مشغولند. هر ذره، هر اتم هر توده، هر بخشي از فضا و انرژيهاي جهان در اين فعاليت شديد، شريك هستند. تك تك فرمولها در كنار همديگر، و تك تك قانونها دست به دست هم كار ميكنند. وقتي كه اين فعاليت بحد كمال خود رسيد، و به اصطلاح بعضيها، «به فوق تخصص خود رسيد» آنوقت دگرگون خواهد گرديد. تعاطي و داد و ستد ميان قوانين مثبت و قوانين منفي كه تا آن وقت براي پيش بردن «ارض» بسوي كمال نهائي اين نظم، به كار ميرفت، اينك موجب بهم ريختگي اين كاخ منظم خواهد شد.
از مثل زردآلو تعجب نكنيد. راستي كليات قوانين جهان در جاي جاي پيكر جهان، و نيز در كل پيكر جهان، يكسان هستند. تنها تفاوتي كه هست در كميت آنها، و در جزئيات كيفيات آنها، است. همان طور كه نظام يك كهكشان، بزرگ شدة نظام يك منظومه است. و نظام درون اتم، كوچك شده نظام منظومه است. پس اينگونه مثالها كه از زردآلو، يا هويج، يا قشرهاي درخت، يا محتواي انجير و انار، در اين مباحث پيش ميآيد، هر كدام يك مثال واقعي است.
[5]. آيه 37 سوره الرحمن ميفرمايد: فاذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان: آسمان جدا ميشود (از ارض) و ميشود برنگ ارغواني. و همين طور آيه اوّل سوره انشقاق: اذا السماء انشقت. و پيشتر فرمايش حضرت علي (ع) را ديديم كه فرمود: «تنشق عن المجرّة» آسمان از كهكشان (ها) جدا خواهد شد.
البته پس از آن باز آسمان جديدي بصورت دخان از مواد متعالي همان مذابها درست خواهد شد كه به پيدايش آن نيز «انشقاق» گفته شده است. مانند: آيه 11 سوره فصلت و آيه 16 سوره حاقه: ثم استوي الي السماء و هي دخان ـ و انشقت السماء، فهي يومئذ واهية: و نيز آيه 25 سوره فرقان: يوم تشقّق السماء بالغمام. روزي كه آسمان بصورت ابرها (دخان) جدا شود. (از مجرّة).
[6]. آيه 8 سورة معارج ميفرمايد: يوم تكون السماء كالمهل: آن روز (محتواي) آسمان مانند گدازههاي مس ميشود ـ مهل يعني مذابي كه از گداختن مس حاصل شود. و يكي ديگر از معاني مهل «كانيهاي ذوب شده» است.
اين نيز يكي ديگر از مصداقهاي آية «و كان عرشه علي الماء» خواهد گشت. مراد از اين آيه حاكميت خدا در ارض است. زيرا همان طور كه در خلال مباحث گذشته به شرح رفت، اين فقط ارض است كه گاهي به «ماء» تبديل ميشود و آسمانها مشمول اين تحول نميشوند، آنها فقط بزرگتر ميشوند، و به تكامل ميروند. مانند هويج و مانند درخت كه مغز آنها در هر مرحلهاي متحول ميشود و يك قشر جديد ميدهد، و قشرهاي قبليشان همچنان هستند و با بزرگ شدنشان امكان فعاليت براي مغز، ميدهند. تفاوتي كه در اين بحث ميان ارض و مغز هويج است، اين است كه مغز هويج در هر تحول لهيده نميشود. ولي «ارض» يعني مجموع محتواي آسمان پايين ـ در هر تحوّل لهيده ميشود. و به همين جهت از مثال زردآلو و هندوانه استفاده شد. البته اين تحولات در خود آسمانها هم، مؤثر خواهد بود كه در مباحث آينده شرح داده ميشود.
نكتهاي كه بايد در اينجا تاكيداً ياد آوري شود. اين است كه همان «تداوم ايجاد» كه پيشتر بحث گرديد، در همه حال، خواه در حالت قرائت و خواه در حال قراعت، ادامه دارد. و هرگز اين «فيض» از «فياض» قطع نخواهد شد. تغذية جهان و گسترش آن مدام جريان دارد، با آن سرعت سرسام آور كه عدد و رقم را در تنگنا قرار ميدهد، و يكي ديگر از مصاديق «و ما ادريك» ميشود. گسترشي كه چگونگي جزئيات و سرعت آن قابل توضيح نيست.
[7]. اگر خداوند توفيق دهد، مشروح اين بحث در بخش نبوت خواهد آمد.


