کهانت چند نوع است
1ـ رياضت:
رياضت نوعي تربيت و تزکيه نفس است. همان طور که توکل دو نوع است: توکل صحيح و توکل غلط، تزکيه نفس نيز دو گونه است تزکيه مثبت وصحيح، تزکيه منفي و غلط. و اين است اصل مهمي که بايد به گوش تک تک مردم برسد. هميشه سخن از« تزکيه نفس» گفته ميشود، اما هرگز به دو گونه بودن آن اشاره نميشود، مردم و جوانان در اين بين منحرف ميشوند، فقيه نامدار و دانشمندي که سمبل تقوي و شهادت است مرحوم شهيد اول (ره) در باب مکاسب کتاب «دروس» ميگويد: «تحرم الکهانة و السّحر، بالکلام و الکتابة و الرّقية و الدّخنة بعقافير الکواکب و تصفية النّفس».
حديث: سأل الزّنديق ابا عبدالله (ع): قال: فمن اين اصل الکهانة؟ و من اين يخبر الناس بما يحدث؟ قال: انّ الکهانة کانت في الجاهلية في کل حين فترة من الرسل، کان الکاهن بمنزلة الحاکم يحتکمون اليه فيما يشتبه عليهم من الامور بينهم، فيخبرهم باشياء تحدث. و ذلک في وجوه شتّي من فراسة العين، و ذکاء القلب، و وسوسة النّفس، و فطنة الروح مع قذف في قلبه. لانّ ما يحدث في الارض من الحوادث الظاهرة، فذلک يعلم الشياطين و يؤدّيه الي الکاهن و يخبره بما يحدث في المنازل و الاطراف ... و اليوم انّما تؤدّي الشّياطين الي کُهّانها اخبار الناس مما يتحدّثون به و ما يُحدثونه، و الشياطين تودّي الي الشياطين ما يحدث في البلد من الحوادث من سارق سرق، و من قاتل قتل، و من غائب غاب و هم بمنزلة الناس ايضاً صدوق و کذوب.[17]
ترجمه: زنديق از امام صادق(ع) پرسيد: اصل کهانت از کجاست؟ کاهن خبر ها را از کجا به دست ميآورد و به مردم ميگويد؟ فرمود: کهانت در هر دورة فترت که دورة جاهلي و خالي از فرهنگ پيامبران بود، پديد ميگشت. کاهن در ميان مردم به منزله قاضي ميشد مردم براي محاکمات به او مراجعه ميکردند، هر چيز که براي شان مشتبه ميشد از او ميپرسيدند، کاهن به آنان از حوادث آينده (نيز) خبر ميداد. کهانت صورتهاي گوناگون دارد از قبيل: تيزبيني، ذکاوت قلب، وسوسه نفس، حساسيت روح به همراه القاء قلب. زيرا آن چه در روي زمين رخ ميدهد شيطان ها پيشاپيش آن را ميدانند و به کاهن منتقل ميکنند که چه چيزي در منازل يا اطراف اتفاق خواهد افتاد... امروز نيز شياطين بر کاهنان شان اخبار مردم را از آن چه در بين خودشان با هم گفتگو ميکنند (قرار مدار ميگذارند) و يا کارهايي که ميکنند، ميرسانند. آن شياطين بر اين شياطين (کاهنان) هر آن چه را که در شهر رخ ميدهد از سرقتي که شده، قتلي که واقع شده، غايب و گمشدهاي که گمشده، خبر ميدهند. اما آنان (شياطين) مانند مردم گاهي خبررساني شان راست ميشود و گاهي دروغ.
نکته: نکات زيادي در اين حديث هست، مهمتر از همه عبارت «ذکاء القلب» و «فَطِنة الرّوح» است که به ما اعلام ميکند: هر تزکيه نفس و هر تصفيه نفس، هر ذکاوت دل، مثبت نيست. فريب بعضي از آنان را که چنين شعارهايي را ميدهند نخوريد. تزکيه نفس آري که پيام ده ها آيه از قرآن است و بزرگان ما هميشه در صدد تزکيه نفس بودهاند و ما نيز بايد باشيم. اما بايد ميان دو نوع تزکيهي روح و نفس، تشخيص داد. بهترين معيار همين اِخبار از غيب است. اگر تزکيه و تصفيهاي منجر به اخبار از غيب شود تزکيه و تصفيه شيطاني است نه رحماني و عين کهانت است.
گفته شد که مومن قادر به کرامت است، اما قادر به معجزه نيست زيرا معصوم نيست. و قادر به کهانت نيست زيرا بي دين نيست.
به برخي از نکات ديگر که در اين حديث هست در مطالب بعدي اشاره خواهد شد.
انسان ميتواند به وسيلهي تصفيه نفس، به درجات بالايي از ايمان برسد. و نيز ميتواند به وسيله آن به مقام کاهني برسد و بي دين شود و در اثر همان بي ديني اِخبار از غيب کند، افعال شگفت از خود نشان دهد، از درون قلب ديگران خبر دهد.
پس يکي ديگر از مفارقات اساسي معجزه با کهانت فرق ميان دو نوع تزکيه و تصفيه است.
علامت و نشانه: علامت و نشانهي کاهني اين است: هروقت مشاهده کرديد که کسي از غيب خبر ميدهد، يا هر عمل ديگر مخالف قوانين طبيعت و مخالف قدَرهاي الهي از او صادر ميشود، بدانيد که او يا پيامبر است يا کاهن. و چون نبوت ختم شده و امامت نيز به دوازده شخصيت منحصر است، بدانيد که او کاهن است نه مومن.
نبايد هر شنيده را و هر سخن منقول در زبان ها را باور کرد. عدهاي سبک سر، افرادي غير مسئول، و نيز افرادي که از جانب استعمار ماموريت دارند، برخي از افعال و کارها را به برخي از بزرگان ما نسبت ميدهند تا اين افيون مرگ بار را در ميان ما رواج دهند و تا حدودي نيز موفق شده اند. در حالي که چيزي از اين قبيل ادعاها و اعمال از خود آن بزرگواران نشنيده و نديدهايم.
امروز فرهنگ ما را طوري جهت دادهاند که هر کار خارق عادت و خارق طبيعت را، دليل تقوي و ايمان فرد ميدانيم. گويي اصلاً و اساساً چيزي به نام کهانت در عالم نبوده و نيست.
هرگز فکر نميکنيم اگر اين قبيل کارها دليل ايمان و دليل حقانيت باشد، مرتاضان هندي و کاهنان بودائيِ قلههاي هيماليا، مومنترين افراد و راه شان و دين شان صحيحترين دين ميشود و ديگر اسلام به چه درد ميخورد.
نوستر آداموس: يهودي تباري که گويا مسيحي شده بود، در قرن 16 اکثر حوادث آينده از قبيل: ظهور ناپلئون، هيتلر، فرانکو، حتي انقلاب اسلامي ايران را تا ظهور امام زمان (عج) پيشگويي کرده است. كهانت او که امثالش در اروپا زياد بوده و هست، از اين قبيل است يعني کهانت او از نوع کهانت رياضتي بوده است.
2ـ مخدوم: نوع دوم از کهانت «به خدمت گرفتن اجنّه» است. چنين کاهني در منابع حديثي ما«مخدوم» ناميده شده است:
زني به همراه شوهرش براي رسيدگي به شکايت شان به حضور اميرالمومنين (ع) آمدند؛ هرکدام ادعا و دلايل خود را ذکر کردند، امام بر عليه زن حکم داد. زن عصباني شد و گفت: به خدا سوگند تو به جور و ستم حکم کردي خدا تو را مامور به ظلم نکرده است. امام به او گفت: اي سلفع، اي مهيع، اي قردع، قضاوت من عادلانه و بر حق است.
زن برخاست و به سرعت رفت. عمرو بن حريث (که از طرفداران خوارج بود) به دنبال زن راه افتاد و به او رسيد، گفت: علي چه چيزي به تو گفت که نتوانستي جوابش را بدهي؟
گفت: دربارهي من چيزهايي را گفت که غير از خدا کسي از آن ها اطلاع نداشت. از پيش او برخاستم تا بيش از اين از اسرار من فاش نکند.
عمرو گفت: معني سخنان علي را به من بگو.
گفت: اولاً ميل ندارم کسي از اين اسرار من با خبر شود. ثانياً: اموري هست که نبايد مردها از آن ها مطلع شوند.
عمرو گفت: به خدا سوگند قول ميدهم نه تو من را بشناسي و نه من تو را و ديگر همديگر را نخواهيم ديد.
عمرو به حدي اصرار و الحاح کرد که زن گفت: به من گفت«سلفع» راست ميگويد من مانند زنان ديگر عادت ماهانه نميشوم و عادت ماهانهي من طوري ديگري است، و اين که گفت اي «مهيع» من زنان را دوست دارم نه مردان را (همجنس گرا هستم ). و «قردع» يعني زني که به جاي آباد کننده خراب کنندهي خانهي شوهر باشد و من چنين هستم.
عمرو گفت: واي بر تو علي چگونه اين اسرار تو را دانسته است؟ آيا ساحراست؟ کاهن است؟ مخدوم است؟ که اين گونه از غيب خبر ميدهد ـ؟ اين علم بزرگي است.
زن گفت: اي بنده خدا او نه ساحر است و نه کاهن و نه مخدوم، ليکن از اهل بيت نبوت است و وصي رسول خدا (ص) است ...
عمرو به مجلس اميرالمومنين برگشت، امام فرمود: عمرو چگونه روا دانستي که آن نسبت ها را به من بدهي؟ عمرو گفت: بلي به خدا سوگند آن زن دربارهي تو بهتر از من سخن گفت من به حضور خدا و حضور تو توبه ميکنم. امام توبهي او را نپذيرفت.[18]
نکته:
1ـ امام (ع) در اين ماجرا، نفرمود که نه سحر حقيقت دارد و نه کهانت و نه خدمتگيري از اجنّه، به اصل اتهام واکنش نشان داده است.
2ـ در اين ماجرا، «مخدوم» که «قسم» کهانت است به عنوان «قسيم» آمده و از نظر ادبي چنين تعبيري رايج است.
3ـ امروز همهي دانشمندان اين رشته ها، به وجود اجنّه معتقد هستند. حتي در حاکميت کمونيست ها در شوروي بخشي از دانشگاه مسکو به«علوم غريبه» از آن جمله کهانت شناسي، اختصاص داشت. امکان ارتباط با جنّ ها يک کار ساده است و افراد زيادي در کشور خودمان به اين کار مشغول هستند و خبرهايي را از آنان ميگيرند و مردم را فريب ميدهند. افراد ساده لوح گمان ميکنند اينان بندگان مقرب خدا هستند!!!
ابن ابي الحديد نيز داستان فوق را با تفاوتي در لفظ، در جلد 1 ص 256 شرح نهج البلاغه آورده است. اصطلاح «مخدوم» در ديگر متون نيز ذکر شده است: شهيد ثاني (ره) در شرح لمعه ميگويد: الکهانة عمل يوجب طاعة بعض الجانّ له و اتبّاعه له بحيث يأتيه بالاخبار.[19]
3ـ مخدوم مدرن: هيپنوتيسم يک نوع خدمت کشي از روح انسان زنده است. که امروزه هفت گونه از آن رواج دارد. و همين طور خدمت کشي از ارواح مردگان. خوشبختانه ارواح مردگان اخباري را که زندگي مردم را دچار تشتّت و اضطرابهاي خطرناک بکند، ابراز نميکنند، مثلا اسرار يک مرد يا زن را فاش نميکنند که نظام حقوقي جامعه برهم بريزد و امور جامعه از کنترل خارج شود. زيرا مردگان که حقيقت را دريافتهاند و معني گناه و کهانت را فهميدهاند، از آن خودداري ميکنند. اما دربارهي خدمت کشي از روح زنده ها، اختلاف است برخي از هيپنوتيست ها مدعي هستند که هر سرّي را ميتوانند افشا کنند، برخي ديگر منکر آن هستند.
اين جاست که اهميت جمله اخير حديث امام صادق (ع) روشن ميشود که «وهم بمنزلة الناس ايضاً صدوق و کذوب». پس نبايد به اين گونه کشف ها و مکاشفه ها کاربرد، ارزش، اهميت داد. هم در زندگي فردي و خانوادگي و هم در امور اجتماعي همان طوري که سازمان قضائي همه جامعه ها چنين خبرها و کشف ها را غير قانوني اعلام کرده ند.
4ـ عيافة: عيافت قسمي از نوع اول کهانت يعني «رياضت و تصفيه نفس»است. فرد کاهن با تمرين ها و رياضت ها و تصفيه نفس خود در محور خاص، ميتواند در بخشي از طبيعت سلطه پيدا کند؛ مثلا نفس خود را تنها درباره مرغان، تصفيه ميکند و آن قدر به اين کار در ارتباط با مرغان و تمرکز نفس بر روي مرغان، ادامه ميدهد و به رياضت ميپردازد که در تصميمهاي مرغان آزاد در هوا، دخالت ميکند؛ کي پرواز کند، کجا بنشيند، کي صدايش را بلند کند، به کدام سمت برود و...
عيافت در متون حديثي نيز آمده است.[20] متون لغت از آن جمله اقرب الموارد ميگويد: عاف عيافةً الطّير: زجرها، و هو اَنّ تعبّر باسمائها و مساقطها و اصواتها، فتتسعّد او تتشأّم، المتعّيف: المتکهّن.[21]
عيافت غير از «طيره» است که اکثر مردم گهگاهي به آن ميپردازند و از صدا يا پرواز و يا نشستن فلان مرغ تفأل ميکنند. طيره گرچه نکوهيده است اما حرام نيست تا چه رسد کهانت باشد که گناه کبيره است. يکي از موارد حديث پرآوازه «حديث رفع»، طيره است که اين قبيل خلجانهاي نفسي را بر مومنان مجاز و مورد عفو قرار داده است .
در عيافت نوعي امر و ماموريت نهفته است؛ کاهن با تاثير نفساني خود به فلان کلاغ که در بالاي يک جايي نشسته است از دور امر ميکند که (مثلا) اگر فلان حادثه رخ خواهد داد به سمت جنوب پرواز کند و اگر رخ نخواهد داد به سمت شمال پرواز کند. يک امر و دستور بدون لفظ، تنها با تمرکز نيروي نفساني روي آن مرغ.
معني اين سخن اين نيست که کلاغ بي چاره به وقوع و عدم وقوع آن موضوع علم دارد. کاهن کاري ميکند و دخالتي در نظام هستي ميکند که جريان امور مطابق خواسته او عملي ميشود. همين امروز از اين کاهنان در هند و چين هستند.
5ـ عرافه: عرافت يعني «صورت بيني »- چهره شناسي؛ از آثاري که درچهره هست به اموري پي بردن- و نيز« سخن بيني» از سخنان کسي به اموري پي بردن. عرافي غير از آن صورت بيني و سخن شناسي است که معمولا حاکي از دروغگويي شخصي يا مجرم بودن او است. اين گونه برداشتهاي معمولي کهانت نيست و ميتواند با شرايط خود مورد استفادهي مثلا قاضي قرار بگيرد و به عنوان «قراين» قاضي را براي حساسيت بيشتر رهنمون شود. گرچه هرگز دليل حکم نميشود.
معيار: معيار براي تشخيص اين گونه موارد، از عرافه که کهانت است، اين است: آن چه معمولا افراد هوشمند از حالات چهره و گفتار اشخاص، برداشت ميکنند، کهانت نيست. اما اگر چنين برداشتي يک برداشت استثنايي و بيش از حد معمول مذکور باشد، کهانت است.
مثلاً به برخي ها نسبت ميدهند (البته دروغ است و ما از خود آنان نشنيده ايم) که مردم را در قيافهي خوک و خرس ميبينند. برفرض اگر چنين شخصي وجود داشته باشد، مصداق کامل کاهن است.
ما به وضعيت خطرناکي دچار شدهايم هر خرافه و اِزخراف را ميپذيريم، با اين روند دقيقاً با سرنوشت شيعه و تشيع بازي ميکنيم.
ميگويند: پس آنچه که امام صادق (ع) به ابو بصير نشان داد و ابو بصير عدهاي را در صورت خوک و خرس ديد، چيست؟ اينان توجه ندارند که آن ماجرا ، کار ابوبصير نبوده، کار امام بوده و معجزه است. ابوبصير ميتواند کرامت داشته باشد اما نميتواند معجزه بکند. زيرا معصوم نيست و آن «باذن الله» که بحثش گذشت در دسترس ابوبصير نميباشد، و نيز ابوبصير نميتواند کهانت کند زيرا او متدين و مومن است نه کاهن.
کسي از ما نميپرسد: اگر چنين کارهايي (مثلاً اِخبار از غيب يا مردم را در صورت حيوان ديدن) کرامت است پس معجزه که در انحصار انبياء است چيست؟ و نيز اگر اين قبيل کارها کرامت است، پس کهانت چيست که در همه متون فقهي تان آن همه کاغذ ها را سياه کرده و گفتهايد کهانت حرام است، گناه کبيره است. اين گناه کبيره چيست؟ شما که انواع کهانت را کرامت ناميديد پس يک نمونه از کهانت نشان دهيد تا مردم بدانند اين گناه کبيره چيست.
آيا ما مسئوليت چنين پاسخي را نداريم!؟! چرا آن همه زحمات علماي متخصص در اصول دين و مسائل مربوط به آن و علماي متخصص در فقه را، اين چنين به باد عوام زدگي خودمان، ميدهيم ؟!! و ايادي استعمار نيز اين خيره سري ها را حتي در دانشگاه و حوزه، تمجيد و تشويق ميکنند. چرا بيدار نميشويم؟!!
اينک با اين معيار ها نگاهي به کتاب «تذکرة الاولياء» بکنيد، ببينيد محتواي آن که پر از اعمال خارق عادت و خارق قوانين طبيعت است و به افرادي نسبت داده شده و به خاطر همان کارها عنوان «اولياء» به آنان داده شده، چيست؟ آيا کرامت هستند يا کهانت؟ - آيا اساساً دروغ و اکاذيب عوام فريبانه هستند که نويسنده از خودش يا از زبان ديگران بافته است يا مصداق اتمّ کهانت هستند. اين گونه کتاب ها بودند که فرهنگ ايران و ايراني را منحط کردند و مردم ايران را به دم تيغ مغول دادند از جمله خود نويسنده آن کتاب پر از خرافات.
6ـ شقاوه: گرچه همه انواع کهانت، شقاوت است و هر کاهني هم در دنيازندگي نکبت بار داشته و هم آخرتش نکبت است و هيچ کاهني سعادت نداشته از کاهنان هند و چين، کاهنان اروپا (امثال نوسترآداموس)، کاهنان عرب جاهلي، مصري، فنيقي، انطاکي، عادي (آکدي)، ثمودي(سومري)، عرب جاهلي، ايران باستان، حتي آن کاهن دربار فتحعلي شاه که کشته شدن فرمانده روسي در جبهه قفقاز را پيشگويي کرد و هم از وقوع آن خبر داد و هم از آوردن سر او شهر به شهر از قفقاز تا قزوين و تهران ساعت به ساعت خبر ميداد، همه و همه نگون بختهايي بودهاند در بالاترين حد نگون بختي و شقاوت.
قرآن با تعبير عام ميفرمايد: «وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى»[22] و «وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ».[23]
نظر به اين که نوعي از کهانت تنها بر پايه شقاوت فرد مبتني ميشود، نه بر تصفيه نفس يا تمرينات ديگر، نام اين نوع، «کهانت شقاوتي» است. که کاهن به وسيله شقاوت کاهن ميشود. او براي رسيدن به کهانت و يافتن چنين نيرويي به خبيثترين اعمال دست ميزند که ذکر و نام بردن از آن اعمال، روا نيست.
زيرا موجب ميشود کساني با شناختن آن کارها، دچار وسوسه شده و به آن اعمال بپردازند.
کهانت شقاوتي به طور ويژه در اِخبار از غيب، کارايي زيادي دارد.
7- تنجيم: نوع ديگرکهانت تنجيم است؛يعني پيشگوييهايي که براساس حرکات
سيارات آسماني، انجام مييابند، گاهي هم کاملاً صادق و صحيح در مي آيند. اميرالمؤمنين (ع) به يک منجم فرمود: «اِنّما المنجّم کالکاهن و الکاهن کالکافر و الکافر في النّار. اما والله اِن بلغني اَنّک تعمل بالنّجوم لَاَخلَدتُک ابداً ما بقيتَ.»[24]: دقيقاً منجم مثل کاهن است و کاهن مثل کافر است و کافر در دوزخ است. اگر بشنوم که به تنجيم ميپردازي تا آخر عمرت در زندان ابد، زنداني ميکنم.[25]
در همه متون فقهي نيز تنجيم تحريم شده است و اين يک فتواي اجماعي است.
مراد از تنجيم «کيهان شناسي» علمي، نيست. قرآن آن همه بحثهاي اساسي و پايهاي در کيهان شناسي دارد. مراد غيب گويي بر اساس حرکات اجرام آسماني است.
[17]. بحار، ج 57 ص 76- 77- احتجاج طبرسي، باب احتجاجات امام صادق (ع).
[18]. بحار، ج 41 ص 191-193.
[19]. شرح لمعه کتاب المتاجر.
[20]. بحار، ج 55 ص 265.
[21]. اقرب الموارد، ذيل عاف، جلد استدراک.
[22]. طه، 69.
[23]. يونس، 77.
[24]. بحار، ج55، ص 265، به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي حديد.
[25]. در اين عبارت، لفظ« دقيقاً» ترجمه «انما» است.
http://www.binesheno.com/Files/maghalat.php?idVeiw=234&level=4&subid=234


